راست گفتهاندکه زنها آیینه مونث یکدیگرند. من خودم خیلی از این آیینهها داشتهام! آدم پیش خودش فکرمیکند کارهایش درست وحساب شده است. خوب فکرمیکند؛ خوب حرف میزند؛ خوب عمل میکند.
اصلا گاهی شایدبه ذهنمان بیاید مااگرجای فلانی بودیم این رفتار را میکردیم که عاقلانه ودرست بود!
انگارعالم دهر به دنیا امدیم و از قانون و شرع ودین خدا به نحو احسنت پیروی میکنیم! وقتی ازروی کتابهای دینی میخوانی همهاش گل و بلبل است و چه دنیای قشنگی ترسیم میکند وباخودت میگویی چه دینداری خوب است وخوب بودن عالیست!
مثلاهمین چندسال پیش دریک عروسی خانومی محجبه برای اینکه درمجلس لهولعب نباشد رفت پای میز پاتختی نویسها ومشغول شدبه نوشتن دایی چقدرپاتختی داده وعموچقدر! ازطرف خانواده مقابل هم خانمی نه چندان پوشیده نشسته بود.
خانم محجبه پاتختیها را که میگرفت میشمرد و مینوشت و شوخی هم میکرد! آن خانم دیگرسرش پایین بود و میگرفت و مینوشت.
چندی نگذشت که طاقتش طاق شدوبه خانم محجبه گفت: شوخی بانامحرم گناه است. و دوباره مشغول کارخودش شد. خانم محجبه تاعمق جانش راغم گرفت! او ازگناه به گناه فرارکرده بود.
آیینه مونثش خودواقعی رابه اونشان داده بود. دینداری درکتابها آسان است درعمل به دقت و ظرافت و درک حقیقی نیاز دارد.
از کنار خیلی چیزها ساده میگذریم؛ غافل از اینکه شیطان هربههایش همیشگی و به روزاست! یک بار هم بدون انکه کسی بفهمد باخودمان خلوت کنیم.
دینداری ما شبیه کیست؟ از قرآن سرنیزه میترسیم و علی را تنها میگذاریم؟