دلتنگ زیارت
در این روزهای سوت و کور و غبار آلود دلتنگم.
دلتنگ روزهایی که وقتی قلبم از هیاهوی دنیا شلوغ می شد مرا به سمت خودت فرا می خواندی و من هم لبیک می گفتم، کوله بار سفر را می بستم، مسافت طولانی را شهر به شهر طی می کردم هر چقدر نزدیک تر میشدم ضربان قلبم تندتر میزد، و تابلویی که روی آن نوشته شده بود مشهد ۵ کیلومتر،
شمارش معکوس را آغاز می کردم،9،8،7،6،5،4،3،2،1به ورودی مشهد مقدس که می رسیدم، سریع سوار اتوبوس های سمت حرم می شدم، خورشیدی از دور جلوه نمایی می کرد، دست را به سینه می گذاشتم السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا.
به طرف بست طبرسی می رفتم به تابلوی اذن دخول که می رسیدم شروع به خواندن می کردم؛ اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بیوت نبیک……و انک ححبت عن سمعی کلامهم و فتحت باب فهمی بلذیذ مناجاتهم…… اَاَدخلُ یا رسول الله….
اشک از دیدگانم جاری می شد، اجازه ورود می خواهم آقا.
?آرام به سمت صحن انقلاب قدم برمی داشتم، به به عجب صفایی، پنجره فولاد، سقاخانه، کبوتران، ایوان طلا و صدای نقاره خانه، همگی در یک قاب قابل جمع است، آنجا قطعه ای از بهشت بود.
بسمت ورودی خواهران می رفتم، وارد حرم که می شدم بوی عطر حرم استشمام می شد ضریح منور، آینه کاری و گلهای طبیعی روی ضریح، خادمان حرم که با مهربانی زائران را راهنمایی میکردند، در گوشه ای از حرم می ایستادم و شروع به خواندن زیارت نامه می کردم.?
یا علی ابن موسی الرضا دلم هوای زیارت همیشگی را کرده، اما چه چاره کنم به غیر از آه و حسرتی که فقط در قاب تلویزیون گنبد و بارگاهت را می بینم.
دلم تنگ، تنگ، تنگ است.