دل کندن
05 شهریور 1398 توسط فريبا پهند
فکر نمیکردم اینقدر وابستهاش باشم!!!
فکر نمیکردم یک روز با ندیدنش در بین داشتههایم مواجه شوم! تصور اینکه در این لحظه چه عکس العملی خواهم داشت را نیز نداشتم.
تصمیمها وحرفها برای جدایی! چند هفتهای بود که آغاز شده بود، برای اینکار میبایست؛ اول مستقل میشدم ومسئولیت چند نفر را به عهده میگرفتم، دیگر زمان وابسته بودن به پایان رسیده بود، مستقل شدم! مسئولیتم دو هفتهای هست که در کازیوه آغاز شده است.
تا اینجای کار را با کمک دوست و استاد عزیزم خاتون خوب پیش رفتیم، اما با این وجود هنوز کامل از او جدا نشده بودم. طبق عادت همیشگی صبح روز ۳۰ مرداد ۹۸ دوباره به او سر زدم اینبار دیگر باید دل میکندم!؟ آخرین وسیلهای که آنجا جا گذاشته بودم را برداشتم. اماقدیمیترها میتوانستند بمانند! همانطور که بعد از رفتن بقیه دوستان نیز یادگاریهایی از آنها به جای مانده بود.
به هر سختی بود، با امید به روزهای بهتر دل کندیم! اما مثل همه که یک زمانی و یک جایی مجبورند از یک سری چیزها جدا بشوند!؟ولی تامدتها با فکر و خیالش سر میکنند و حتی یواشکی هم به او سرمیزنند، منم امشب رفتم، اما…… دیگر نبود…..
*نبشتههای دم صبح دیگر دربین وبلاگهایی که عضو بودم نبود*
پ.ن:
حضرت علی علیهالسّلام فرمودند: «مثل الدنیا مثل السم یاکله من لا یعرفه؛ همانا دنیا مانند زهر است که او را نادان میخورد. بنابراین انسانهای دنیاطلب، مانند افراد نادانی هستند که خبر از خوردن سم و واردشدن سم و زهر کشنده در بدنشان ندارند و فکر میکنند نوشیدنی به نظر گوارایی را آشامیدهاند.
ارشادالقلوب، ج۱،ص۱۶