دعای مادر
از چندین سال پیش که پیاده روی اربعین شکل گرفت؛ همیشه آرزویم این بود، که من نیز جز زائران سرزمین عشق باشم. اما سالها در پی هم سپری میشد و من همچنان از این زیارت، بینصیب بودم.
گاهی وقتها از خودم ناامید میشدم.با خودم فکر میکردم؛ شاید من گناهکارم. یاد این سخن زیبا افتادم که میفرمایند: “با زبانی دعا کن؛ که گناه نکرده باشی” . روزنه امید در دلم پیدا شد. سراغ مادرم رفتم؛ و از او خواستم برایم دعا کند.
مادرم این گونه مرا دعا کرد: “خداوند عاقبت تو را ختم به خیر کند” . گفتم مادر برایم دعا کن که سفر کربلا نصیبم شود. مادرم گفت: ” برایت دعایی کردم که همه چیز را شامل میشود” .
آن لحظه معنای حرفهای مادرم را نفهمیدم؛ اما وقتی مسیر زندگیم عوض شد؛ و سرباز امام زمان(عج) شدم و همین مسیر من را به کربلا رساند؛ تازه معنای دعای مادرم را فهمیدم. آن زمان بود که آرام با خودم زمزمه کردم، کسی که با دستانش گهوارهام را تکان داد، با دعایش دنیایم را عوض کرد.