کودکان معصوم
دخترک داشت ماجرای همکلاسیش را تعریف میکرد و من بدجوری نگران آن طفل معصوم شده بودم.
میگفت:” دوستم میگه من تو اینستاگرام پیج دارم. صد و ده تا فالور دارم. مامان و بابام هم فالور من هستند.”
دستش را جلوی دهانش گرفته بود و آرام در گوشم صحبت میکرد تا خواهرش صدای ما را نشنود. میگفت:” دوستم میگه گوشیمو میبرم تو اتاقم؛ لباسمو عوض میکنم بعد آرایش میکنم و بعد یک آهنگ روشن میکنم و میرقصم. بعدم از خودم فیلم میگیرم میزارم تو پیجم. از فالورهام حد اقل روزی ۵۰ تا ۶۰ تاشون لایکم میکنن. مامان و بابام هم لایکم میکنن.”
چشمانم گرد شده بود. از نگرانی داشتم پس میافتادم. گفتم:” مادرجون این کارها کار خوبی نیستن. من موندم مادر پدرش چرا اجازه میدن به این کارها؟”
دستانش رو جمع کرد و خودش رو صاف کرد و گفت:” میدونم مامان. تازه میگه تلگرام هم دارم. پارسال هم میگفت من عاشق یه پسره شدم.”
نگرانیم بیشتر شد. انقدر میگویند بچهها را مدرسه دولتی بفرستید؛ اینم مدرسه دولتی. مردم بچههای ده سالهشان را هرزه بزرگ میکنند. خدا به داد مادرهایی برسد که از این خانهها بیرون میآید. قلم و کاغذش رو گرفتم و برای معلمشان نامه نوشتم. گفتم این نامه را به خانم بده و بعد هم این دانش آموز را به معلمتان معرفی کن تا با خانوادهش صحبت کنه.
دختر بچهی ده ساله از دنیای مجازی و هرزهگری چیزی نمیداند. این من و شمای پدر و مادر هستیم که باید جلوی این اتفاقات را بگیریم. باید این پدر و مادرها را به سازمانهای امنیت کودکان معرفی کرد تا این طفلهای معصوم را از خطر بزرگی که تهدیدشان میکند نجات بدهند.
خدا به ما رحم کند. فضای مجازی برای کودکانمان هم معصومیت باقی نگذاشته.