امروز آقایمان به خانههایمان سر میزند
16 آبان 1398 توسط الهام ناصری پور
مهمان ویژهای دارم. مشغول کار و بارهستم. یک دستم به آشپزی بندشده است و دست دیگرم به نظافت وشست وشو است.
همینطورکه کابینتها را دستمال میکشم، ازسفیدی وبراقیشان لذت میبرم، بوی عطر قرمهسبزی که میپیچد، خودم شوق میکنم!
حیاط را آب و جارو میزنم، که ورودی خانهی مومن نظیف باشد.
همهجا طاهرشده است؛ لذت میبرم از کار خانهداری!!
گلها را آب میدهم نشاط وارد خانه میشود، دیگر وقتش شده به خودم برسم، لباس خوب بپوشم، شایدبهترین لباسم رابایدامروزبپوشم !
برنجها را که پیمانه میکردم دعای فرج خواندم، باخودم گفتم نذر قدمهای مهدی جان!
امروز آقایمان به خانههایمان سر میزند شیعیان به پا خیزید و دلهایتان را اب و جارو کنید!
فراموش کنید هرچه که پشت سربوده!
عطربزنید؛ خود را بیارایید!
مهمان ویژهایی خواهد آمد!!!!
تاج پادشاهیتان مبارک آقاجان!