چهل سحر
18 مهر 1399 توسط الهام ناصری پور
دلم ، چون آتشفشانی آمادهی جوشش شده وموادمذابش ازچشمم سرریزشده وآتش برجانم زده… بی قرارِ توام و در دل تنگم گلههاست! آه که بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست! قرار ماچهل سحردعای عهد!
چه قراری وچه دل بیقراری، یک سحرباحالی ملکوتی ،یک سحرباصوت آرام، یک سحر باطنین دلنشین، یک سحر بی حال ویک سحرخواب ماندم!
همه چیز از آن روز شروع شد، وقتی خواب ماندم و قرار عاشقانهمان فراموش شد، با خودم گفتم"چله ی عاشقی بهم خورد …” کاش آن روز قضایش را میخواندم، کاش فردایش دوباره با عشق می خواندم! صدبار اگرعشق شکستی بازآ
مولایم چهل عهد قرارمان باشد! اینبار اگر خواب ماندم تو کنارم بمان.. اگربی حال شدم ،سرد شدم ،توبمان..
ام من یجیب المضطراذا دعاه ویکشف السوء