همجوار فاطمه سلام الله علیها
چشمان زیبایش برق میزد، ولبخندتلخی گوشه لبش بود!
همینطور که به دستانش نگاه میکرد، احساس پیری عجیبی کرد و گفت: “همهی جوانی وطراوت وشادابیم راپای اوگذاشتم، افسوس!!”
دستانش را گرفتم؛ به آرامی فشردم و با نگاهم به او اطمینان دادم که شنوندهی خوبی برای حرفهایش هستم. ادامه داد:
“هنوز19سالم بود که به خواستگاریم آمد. معلم بود، خوشتیپ و خوش چهره! اما مرد دینداری نبود.
ازدواج کردیم و در یک اتاق 12متری با مادر و پدر و چند برادر مجردش زندگی را شروع کردیم.
او به عیاشیهایش میرسید و من جلوی مادرش خدمت میکردم! مادرش وسواس شدید داشت.
مادر شوهرهای آن روزها خیلی ابهت داشتند و از همان روز اول عروسی مرا اذیت میکرد.”
به نشانه همدردی، سرم راتکان میدادم و هر از گاهی با لبخند یا حرکت چشم او را همراهی میکردم! ادامه داد:
“همسرم بد اخلاق بود و اصلا به فکر خانه گرفتن و مستقل شدن نبود. حتی بعد از به دنیا آمدن اولین فرزندم!”
آهی کشید و افسوس روزهای ازدست رفته را خورد. یک آن نگاهم را به نگاهش گره زدم. رضایت و غم با هم درآمیخته بود!! گفتم:” چیکار میکردی وقتی همسرت بد اخلاقی میکرد؟ سکوت میکردی؟ قهرمی کردی؟ یا دعوا راه میانداختی؟؟ “
گفت: “فقط صبر میکردم. هرزهگری، بداخلاقی، بی مسئولیتی، توهین و تحقیر… هر چه که بود من صبر میکردم بخاطر پسرم! کمکم بچهها بیشتر شدن و مونسم بودن. لذت بزرگ کردن و تربیت آنها مرا شاد میکرد؛ تا اینکه همسرم مکه رفت و نمازخوان شد و روزه میگرفت و کمکم رفتارش بهتر شد. هم با من، هم با بچه ها!”
لبخند زدم و گفتم: “خدا رو شکر! چه عالی!”
اما خودش نگاه تلخی کرد و گفت: “برای بچههایم خوشحالم. همه صالح وسر به راهند. اما خودم دیگر تحمل ندارم غرغرهایش رابشنوم. آنقدر صبر کردم که دیگر کاسه صبرم لبریز شده. من هم احترام میخواهم و دلم مثل زنهای دیگر دوشادوش همسر راه رفتن و لذت بردن میخواهد! سفررفتن، خریدکردن….
من تمام جوانیم را باسختی گذراندم ولذت همسر داشتن را نچشیدم! دلم میخواهد بمیرد و راحت شوم!”
این را گفت و اشک ریخت!! حق داشت. مگر چند بار متولد میشویم و طعم جوانی و جوانی کردن را میچشیم!؟ دوباره دستش راگرفتم و گفتم: “پیامبر(ص) فرمودهاند:
” خدا عذاب قبر را از سه دسته زنان برمیدارد، و در روز قیامت با فاطمه زهرا سلام الله علیها دختر رسول خدا محشور خواهندشد؛
دسته اول، زنی که برغیرت شوهرش شکیبایی کند.
دسته دوم، زنی که در برابر بد اخلاقی شوهرش شکیبایی کند.
دسته سوم، زنی که مهریهاش رابه شوهرش ببخشد.
خدا به هر یک از آنان ثواب هزار شهید میدهد.”
برق در چشمانش حلقه زد و با خوشحالی گفت:” این دنیا که نداشتم، خدا کند آن دنیا حضرت زهرا سلام الله علیها از من خشنود باشد!”
با لبخند به اوگفتم:” مطمئن باش! این وعدهی پیامبر خداست و این دنیا هم فرزندان صالح نصیبت شده و توفیق سربهراه کردن همسرت راداشتی؛ چه لذتی بالاتر از این؟ سایه مردت همیشه بالای سرت باشد. تنهایی در این دنیا خیلی سخت است. وجودش را غنیمت بدان. حالا که سنی ازشماگذشته به هم بیشتر نیاز دارید. اینطور نیست؟؟”
به خودش آمد. انگار تا به حال به این موضوع فکر نکرده بود. خوشحال شد و رفت که چایی بریزد باخنده گفت:” واقعا راست گفتی!” و دوتایی خندیدیم.
پ.ن: ارشادالقلوب ص175