مسلم منم!
09 مرداد 1399 توسط الهام ناصری پور
دیگررمقی برایش نمانده،عمق جانش ندای حسین سرمیدهد!
بارهامرورش کرده ام ،مسلم بودن سخت تر ازهمه ی واقعه کربلاست!
لحظه ی ورودبه کوفه،
لحظه ی همصدایی مردم کوفه بامسلم،
لحظه نامه نوشتن به حسین!
لحظه ی تنهاماندن مسلم،
لحظه ی پناه گرفتن درخانه ی پیرزن،
لحظه دستگیرشدن،
لحظه پشیمانی،
لحظه شکنجه شدن،
لحظه شهادت!
آه مسلم جان ،مرورمیکنم وباخودم نمایش نامه مینویسم آنقدرتلخ است واقعه ی مسلم ،که قلم سیاه میشود!
لحظه ها درهم میکوبد ومسلم نامه، رنگ خون میگیرد!
حسین صدای توراشنیدمسلم جان ،بیش ازاین خودرامیازار!
این کوفیان بارها وعده درهم شکستهاندوعلی راتنها گذاشتند!
اینبارهم آخرین بارنخواهدبود،
مسلم منم که خون در رگهایم میجوشدبرای حسین ودرکربلا نیستم!