تازه اما کهنه
09 مرداد 1399 توسط محدثه الفتی
بوی خون میآید، بوی خونِ تازه اما کهنهای.
فضای شهر برخلافِ انتظارِ سفیر بود؛ گویا آنچه که از احوالِ مردم در نامهها خوانده با اوضاعی که مشاهده میکرد، تفاوت داشت؛ گفته بودند از ظلم عاصی شدهایم و خواهان عدالت هستیم اما حقیقت نداشت.
در شهر، آواره و تنها شد. از سختیِ سفر هلاک بود و تشنه ،که سیرابَش نکردند!. با جانی بیرمق و لبهایی خشکیده، جامِ شهادت را به او نوشاندند.
مسلم پسرِ عقیل، عموزاده و سفیر مولایش حسین، آغازگر دریای خونِ به ناحق جاری شدهی حسین علیهالسلام و یارانش شد.