ماهِ آشنای من
24 مرداد 1399 توسط محدثه الفتی
شکوهِ مسجدِ جمکرانت، دل را در هر گوشهی دورافتادهای بیتاب میکند.نور و گرمای وجودت بر دیوارههای مسجد تابیده و بازتابَش بر دلهای بیقرار و چشمهای پراشک نازل میشود.
در هر قسمتی از آن، ردّدستهایت را میتوان یافت؛ دستهایی که گاهی اشکِ زائری را پاک میکند و گاهی دستِ دردمندی را میگیرد و گرهای از گرههای کورِ زندگیاش میگشاید.
دور افتادهایم چون غریبِ دور از وطن. سرگردانیم چون کسی که در پیِ گمشدهاش، شب را سحر میکند و صبح را شام، بدون اندک خبری از زمان.
جانها به تنگ آمده است و نفسها به شماره. بند بند وجودمان تابشِ مستقیمِ نور و گرمایت را فریاد میزند.
بتاب ای ماهِ آشنای من !