وقتی بابا از سفر میآید
12 شهریور 1398 توسط فريده ناصري فر
هر وقت بابا از سفر میآمد قبل از همه میرفتم در را باز میکردم. بابا با آب و تاب میگفت: “بابایی چشماتو ببند و دستاتو باز کن!” آن وقت گلسرهای قشنگی را که آورده بود در دستان کوچک من میگذاشت و من را بغل میکرد و میبوسید. من هم لِیلِی کنان… بیشتر »