انتظار
29 فروردین 1399 توسط زهرا چايش
آرام و تنها گوشهای نشسته و به یک نقطه خیره شده بود. انگار در آن نقطه افکارش، کسی را جستجو میکرد. آنقدر در این حالت غرق شده بود که حضور من را هم احساس نمیکرد. کنارش نشستم. آرام دستم را روی شانهاش گذاشتم. سرش را بلند کرد و آهی از ته دل کشید. شروع کرد… بیشتر »