علی آقا پلنگ
21 بهمن 1398 توسط فرشته معيني فر
قسمت دوم امیر همچنان خواهش میکرد بحث را ادامه ندهم. مامور ساواکی بلند شد. با یک دست یقه مرا گرفت و با غضب به چشمانم نگاه کرد و گفت: “میدونی من کی هستم؟” من هم محکم دست نجسش را کنار زدم و گفتم:” هر کی هستی باش. تو این دیار کسی… بیشتر »