علی آقا پلنگ
23 بهمن 1398 توسط فرشته معيني فر
قسمت چهارم بعد از گذشت چند ساعت به شهر تویسرکان رسیدیم. با باز شدن در ماشین اولین چیزی که به من خوش آمد گفت؛ سوز سرمای زمستان تویسرکان بود که مثل ضربه شلاق به صورتم خورد. بعد از معرفی من به ماموران نظامی در محل معینی که خودشان مشخص کرده بودند اسکان و… بیشتر »